به همین سادگی

آمده ام که باشم در این دنیای یادها و فراموشی ها آمده ام که خوانده شوم دیده شوم دوست بدارم و دوست داشته شوم من برای همراهی آمده

به همین سادگی

آمده ام که باشم در این دنیای یادها و فراموشی ها آمده ام که خوانده شوم دیده شوم دوست بدارم و دوست داشته شوم من برای همراهی آمده

کمک فوری

تو رو خدا یکی به من بگه چیکار کنم؟تو رو خدا نظرات صائب و درستتون رو خیلی فوری بهم برسونید از هر آدم صاحب نظری هم که می‌تونید برام کمک بگیرید.خوب بابا جبران می‌کنم!!!

امروز دوباره گیر افتادم میدونم که مثل خر گیر میکنم دوباره تو گ... از دست این رودربایستی و خجالتی بودن بی‌خود.اقا یارو خودش به فکر ابهت خودش نیست من چرا دلم برای شان و مقامش بسوزه؟

جریان از این قراره که مدیر ما چند وقت پیش برای خودی نشان دادن توی این اوضاع نکبتی تصمیم گرفت که چادر سر خانم‌های اداره کنه.چند نفر اول رو تو دفترش خواست و بهشون حضوری گفت و بعد یه جلسه و حراست رو انداخت جلو که بچه‌های قراردادی رو تهدید کنن و...

اینم بگم که این آقا یه اخلاقی داره که همه حسابی ازش حساب می‌برن و می‌ترسن . به هر حال یه سری چادر سرشون کردن و یه سری مقاومت.من توی این جریانات مرخصی بودم و وقتی برگشتم منتظر بودم تا ببینم نوبت من چه‌طوری می رسه.در کل لباس پوشیدن من تو اداره همیشه کمی متفاوت با بقیه بود راحت تر و به روزتر.یعنی حتی مانتوهای نسبتا تنگ کوتاه و رنگ‌های روشن میپوشیدم و کسی بهم کاری نداشت و بعضی‌ها که من فکر می‌کنم خودشون دوست داشتن محدود باشن خیلی ازاین قضیه شاکی بودن.اما این هم نگفته نزارم که آقای مدیر با من رفتارش خوب بوده و همیشه روی من خیلی حساب می‌کنه که در کل بد نیست.

بگذریم من و تقریبا همه بچه‌های اداره منتظر بودیم که چطوری می‌خواد منم تو دام بندازه تا اینکه یه روز برای یه مراسم که مدیرعامل قرار بود بیاد ُبرای انجام کاری گفت خودت باش ولی برو چادر بگیر گفتم نه اگه قراره چادر بزنم نه.خلاصه اون هم با خنده و شوخی ردش کرد.

مدتها گذشت تا یک دفعه برای اولین بار اومد در در اتاقم و با لبخند(معمولا ازش بعیده) احوال پرسی کرد و در مورد کار سوال کرد.رفت و دوباره برگشت و گفت که می‌خوا فلان کار رو هم بهت بدم ولی باید چادر سرت کنی.منم گفتم که نه نمی‌تونم.گفت چرا می‌تونی.گفتم کاری رو که می‌دونم نمی‌تونم چرا شروعش کنم.گفت تو حالا امتحان کن اگر نتونستی بعد.گفتم اگر نتونستم در میارم ها.گفت باشه بیا نتیجه رو بهم بده.

و من دیگه پیشش نرفتم تا مرخصی تابستونیمو رفتم و اومدم و صدام کرد.گفت نیستی گفتم که امروز اومدم و ...

بعد وقتی معاون اداره نتیجه رو پرسید که رفتی پیش مدیر و بهت گفت تازه فهمیدم که برای چی صدام کرده و من اصلا یادم نبوده و اون هم نخواسته دوباره بگه فکر کرده خر حمالی بیشتر توی اداره برام مهمه.به قول بابام من قرار بود کار بیشتر انجام بدم و باید شرط می‌گذاشتم نه اون. خلاصه گذشت و اون پست کماکان خالیه.

دیروز مسئول حراست خواست که از خانم‌ها لیست بگیرم که کی می‌خواد دوباره چادر بدوزن براش و  امروز صبح شنیدم که در خصوص امار اونایی که چادر می‌خوان پرسیده و بعد گفته اول یه چادر خوشگل برای فلانی بدوزید.

الان هم اومد در اتاقم رو باز کرد و با اون لبخند مسخره‌اش پرسید :ها خسته نباشی چی در آوردی؟ و دوباره با لبخند رفت و فهمیدم که این لبخند از جنس همونهاییه که... دفعه قبل هم دقیقا همین اتفاق افتاد و بهم پیشنهاد سمت... داد و گفت ولی شرطش اینه که باید چادر سر کنی که قبول نکردم.حالا بدی ماجرا اینجاست که چون اصولن کم به آدما محبت می‌کنه و روی خوش نشون می‌ده من احمق دلم نمیاد ضایعش کنم و بازم بهش بگم نه.می‌ترسم گیر بیفتم تو رو خدا حرفهای امیدوار کننده بهم بزنید و پیشنهاد بدید.هر کاری می‌کنید فوری لطفا

نظرات 12 + ارسال نظر
شادی دوشنبه 17 دی 1386 ساعت 11:51 http://godscourtyard.blogfa.com

بستگی داره گاهی اوقات برای مقام و موقعیت باید تن در داد گاهی هم نه. بستگی به میزان جاه طلبی خودت داره اونهم تو این دوره مطمئنن هرکی چادر سر کنه اما زیرش هرکاری دلش خواست انجام بده موفق تره.

شیلا دوشنبه 17 دی 1386 ساعت 12:03 http://godscourtyard.blogfa.com

راستش نمیدونم چی بگم به این فکر کردم که اگه مثلا تو اداره ما هم چادر اجباری بشه اگه بخوام به کار کردن ادامه بدم تو محیط اداره مجبور میشم چادر سر کنم. تو هم باید خودت بسنجی ببینی تا چه حد رسیدن به پست و مقام برات اهمیت داره برای من نداره چون ترجیح میدم که یه کارمند معمولی بمونم و بازنشست باشم تا اینکه بخوام پست و مقامی بگیرم و تو چشم باشم و مخصوصا از فعالیتهای روزمره زندگی محروم بشم. ولی اگه تو شرایطی باشه که همه بزارن برای همرنگ جماعت شدن مجبوری سر کنی چون نمیشه خلاف جهت آب شنا کرد. اما به هرحال باز تصمیم با خودت هست ولی یه کاری نکن که توش بمونی

شیلا دوشنبه 17 دی 1386 ساعت 13:51 http://godscourtyard.blogfa.com

خانمی
هیچوقت بخاطر هیچ کس ناخواسته تو رودرواستی نیفت و کاری نکن که برخلاف میلت باشه . چون من اصولا چادر رو نه بعنوان حجاب و نه بعنوان حجاب برتر قبول ندارم تا مجبوره مجبوره مجبور نباشم سر نمیکنم. به هرحال اگر میخوای مخالفت کنی میتونی با روش خیلی محترمانه و دلایل منطقی مخالفتت رو اعلام کنی که ناراحت نشه به هر حال اگه تو اداره چادر سر کنی و یکی از همکارا بیرون از اداره تو رو بدون چادر ببینه درست مثل این میمونه که لخت دیده . خود همین دو هوایی شدن برات ممکنه دردسر ساز باشه من اصلا نمیفهمم علت این اصرار چیه در حالیکه مانتو و شلوار و مقنعه خیلی پوشیده تر و اسلامی تر از اون چادر به اصطلاح ملی هست که هم بدن نماست و هم شده یه مد . به هرحال باز تصمیم با خودت هست اما اگر قلبا راضی نیستی منطقی براش توضیح بده و خودت رو تو کار انجام شده قرار نده . امیدوارم موفق باشی

سایه دوشنبه 17 دی 1386 ساعت 14:05 http://mahesharghi.persianblog.ir

سلام
عزیزم گاهی اوقات باید بر خلاف میلت حرکت کنی فکر نمیکنم جلوی در ادره چادر سر کردن مشکلی داشته باشه وقتی رسیدی دم در سرت کن وقتی هم دراومدی از سرت دربیار ولی موقعیت کاریتو خراب نکن
ضمنا خوشحال میشم بهم سر بزنی

آقای ب دوشنبه 17 دی 1386 ساعت 15:05 http://bolts.blogspot.com

ببخشید که ایمیل ام در وبلاگ خودم نیست. یکی دو سال پیش هرچیزی که اشاره ای به وجود واقعی من داشت را از وبلاگم پاک کردم.
ایمیل من هست :‌Nader_sm@yahoo.com

ساسا جونم بنظرم خودت بهتر از هرکسی میتونی جواب خودتو بدی، من خودم یه دوره‌ای توی راهنمائی چادری شدم و بعدم گذاشتم کنار، اگه فکر میکنی خیلی سخت نیست، بنظرم بهتره قبول کنی، میدونی که مملکت گل و بلبل ما حساب و کتاب نداره، حیفه به خاطر یه همچین چیزی کارت زیر سؤال بره، باز خودت بهتر میدونی عزیزم، هردو وبلاگم آپه

گلمریم سه‌شنبه 18 دی 1386 ساعت 01:58 http://golmaryam.wordpress.com

چقدر ناراحت کننده است. ولی کاملا بستگی به روحیه خودت داره و اینکه چقدر اینکار برات مهمه. ولی اگه کاری که براشون انجام میدی حیاتی و مهم باشه به خاطر یک همچین چیز مسخره ای از دست نمیده تت. منتها شاید اون ترفیع رو هم به دست نیاری . به نظر من ارزششو داره. چون این روزها میگذره و بعدها از اینکه خودتو اغرزون نفروختی احساس خوبی خواهی داشت. متاسفانه این سیستم همه رو نون به نرخ روز خور و دورو بارمیاره.

ساسای عزیزم بزودی میام و بهت میگم چه جوری عکس بذاری و قالب عوض کنی.

احسان چهارشنبه 19 دی 1386 ساعت 12:04 http://beigzadeh.blogfa.com

سلام!
در مورد این مسئله...
میخوام یه چیزی رو کلی بگم... هر کسی که باهات مشکلی داره، یه برنامه جور کن که باهاش تنها بتونی صحبت کنی. بعد بدون ناراحتی و با حفظ آرامش در مورد اصل اون موضوع باهاش صحبت کن و دلایلت رو برای عدم پذیرش بهش بگو... دلایل اون رو برای انجام اون کار بشنو و سعی کن با استدلال حرفت رو بزنی... این کار رو به سرانجام میرسونه. چون یا قبول میکنه که خیلی خوبه، یا قبول نمی کنه ولی میفهمه که نباید با تو در این مورد بحث کنه...
ممنون که بهمون سر زدی...
یا حق!

نیکی چهارشنبه 19 دی 1386 ساعت 14:42 http://Gerdaali.blogfa.com

سلام دوست من
به نظرم اگر واقعا اعتقاد داری که این کار درست نیست نباید انجامش بدی، همونطور که چون اعتقاد داری مثلا کاری مثل دزدی درست نیست، انجامش نمیدی، به نظر من هم بهتره به طور کاملا منطقی در مورد این موضوع صحبت کنی البته اگه آرامش رو هم چاشنی این منطق بکنی بهتره و دلایلت رو بگی و خوب شاید اونوقت بهتر بتونی در مورد این مورد تصمیم بگیری.
ضمنا حواست باشه خیلی وقتا این خنده خنده گفتنا تبدیل به یک عمل کاملا جدی میشه.
خوشحال میشم به من هم سر بزنی.
بای دوستم

ساسا جونم برای قالب، سایت‌های مختلفی وجود داره یکیش اینه http://parstheme.com اون تو قالبای مختلفی میبینی، میری رو اسمش کلیک میکنی و بلاگفا رو انتخاب میکنی، بعد کل اسکریپتای موجود رو کپی میکنی میری تو ویرایش قالب وبلاگت کپی میکنی و بازسازی وبلاگو میزنی. برای عکس برو تو www.picoodle.com خیلی راحت عکس مورد نظرتو Browse کن، وقتی رفت تو صفحه جدید آخرین لینک رو تو افزودن تصویر بذار، خود عکس تو صفحه وبلاگت باز میشه، بازم اگه سؤال داشتی بپرس....
راستی اصلا نمیشه تو وبلاگ سپهر نظر گذاشت، چرا؟؟

ساکاری پنج‌شنبه 20 دی 1386 ساعت 21:43 http://www.sakari.blogsky.com

سلام. از بابت کامنت ممنون. و اون هدیه ی کوچک. آقای ب هدیه رو برای من فرستاد و باید بگم دوباره برم گردوند به دوران کودکی... ممنون :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد