به همین سادگی

آمده ام که باشم در این دنیای یادها و فراموشی ها آمده ام که خوانده شوم دیده شوم دوست بدارم و دوست داشته شوم من برای همراهی آمده

به همین سادگی

آمده ام که باشم در این دنیای یادها و فراموشی ها آمده ام که خوانده شوم دیده شوم دوست بدارم و دوست داشته شوم من برای همراهی آمده

رها می شوم

تمام می شود 

در چشم برهم زدنی 

تمام می شود  

 

تمام می شوم 

و تمام می شوی         

 

و من 

 می آسایم  

آرام  و آرام 

رها می شوم

بالاخره تموم شد

سر سفره افطار کنار دو تا دوست خوب نشستم و خبر قبولی ام رو می شنوم.خوشحالم و نگران.انگار که همت کردم که از این سد بگذرم و حالا می ترسم از روزهای سخت پیش رو .از شب های پر اضطراب امتحان. از رفت و آمدها و دور شدن ها از... از هر چیزی که من رو از این رخوت و سکون دربیاره می ترسم.اما مجبورم و خوشحال