همیشه یک شوهر می بره از یک زن، همیشه یک بچه می بره از یک مادر ، همیشه جنس زن بازنده است توی هر مسئله ای که پای احساس درمیون باشه همیشه یک زن بازنده است...
امروز تو ترکم. ترک یه رابطه دوستانه. بدجور عصبی و کسلم .امیدوارم عوارضش زودتر از اینکه بخوام از سر شروعش کنم تموم بشه.
مثل همیشه تو کار خدا موندم. چرا آدم نمی تونه و چرا نباید بتونه محبت و عشقش رو به همه ارزونی کنه .چرا آدم نمی تونه و نباید بتونه همه رو توی همه چیزهای خوب شریک کنه.
شنیده بودم آدم هایی که یه جورایی با هنر درگیرن آدم های بی بند و بار و خارق العادات هستن.حالا فکر می کنم منم یه جورایی همینطورم.با اینهمه مسک نفس های قدیمی باز دنبال فرار از این عرف ها هستم .اما نمیدونم کدوم وجهه هنری باعث این جریان شده.
بعضی وقتها آدم یه پیامهای کوتاهی (sms) می گیره که لازمه یه جایی یادداشتشون کنه که اگه یه روزی ...
زن نازم تو رنگ و لعاب زندگی پوچ منی
تو شور گرمی روح سرد منی
آرایش جان پریشون منی
صدای مظلوم وجدان منی
شور آرزو گرمی اشک
نه در خلوت شبهای عشق خیز
بل روزهای پرمشغله تعجب جمع منی
عشق منی جان منی
می پرستمت نازنینم
شاد می خوامت با طراوت پرشور
و به سوی قلب مهربانت پر می کشم
پذیرایم باش
از حضور این دو زن کاملا متفاوت در وجودم خسته شدم. یکیش یه زن وفادار و فداکار برای خانواده و پایبند عرف و مذهب که تمام زندگیش خونه شه و همسر و بچه اش و یکی دیگه یه زن بی بند و بار ، سرکش و خواهان آزادی کامل و بدون هیچ قید و بند. زنی که لذت می بره از عشق های هر از گاهی و بی تعهد، از جلب نظر و محبت کردن، از ورود به ممنوعات.
از کشمکش گهگاهی این دو خسته می شم از این مبارزه ای که نتیجه ای نداره. از این دائم نقشه کشیدن برای روزهای عادی زندگی زن دوم و همیشه پیروزی زن اول.
اون صدای آشنای قدیمی وقتی دیشب توی گوشم زمزمه می کرد "خیلی دوستت دارم " همون لحن 10 سال پیش رو داشت و همون حس قشنگ رو بهم منتقل می کرد. بعضی وقتها بعضی حرفها خیلی به آدم می چسبه