ایجاد انگیزه شدیم... کار می‌کنیم!

ما یه سری جلسات داریم با نام اتاق فکر.نه که فکر کنید همون اتاق فکر معروف یا یه چیزی توی مایه های اونه نه. این  جا ما یه آقای دکتر را آوردیم که برامون فکر کنه و البته از ما هم فکر بخواد و خدا می دونه که واقعا این اتفاقات می افته یا نه. اما مطلب مهم اینه که دیروز در همین جلسه بالاخره بعد از ماه ها بی حوصله گی و بی کاری جرقه ای در ذهنم زد که باید کار کرد و دلم به حال مدیرم سوخت که کار مهمی رو به دست من داده که تقریبا برای سازمان سرنوشت سازه و من...نعوذبالله.

شاید تا امروز نبودن کار خاصی توی واحد، امید نداشتن به کسب درآمد بیشتر برای سازمان یا بیحوصلگی و رخوت خودم باعث شده بود این چند مدت رو تو خماری به سر ببرم تا حدی که حتی نامه ها و روزنامه ها روی میزم تلنبار شده و حوصله بایگانی کردنشون رو نداشتم(البته این وبگردی و وب خوانی هم بی تاثیر نبوده) اما از امروز می خوام به اعتماد مدیر محترم جواب بدم و برم دنبال رسالتم.باشد که رستگار شوم.

امروز دیگه روز کاره.کار.