نمی دونم این بلاگ اسکای لعنتی یه روزی دوست داشتنی من چه مرگش شده بود که دیگه من و رمزم رو نمی شناخت و مدتها نمی تونستم چیزی بنویسم. تا امروز که با نا امیدی امتحان کردم و در کمال ناباوری دیدم واو باز شد. اما افسوس که حالا نه چیزی یادمه نه دیگه حس و حال اون روزها رو دارم که بتونم در موردش بنویسم. روزهای بد بعد از انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری ایران.یه شعر کوچولو نوشته بودم که فقط همون رو الان دارم برای گذاشتن:
شنبه روز بدی بود
روز سر خوردگی جنگل سبز
که به امید طراوت تا صبح
لحظه ها را می شمرد
در پی جمعه پر شور و غرور
سکته فکر و شعور
شنبه روز بدی بود