-
خود من
سهشنبه 7 مهر 1394 14:25
دلم برای نوشتنهایم تنگ شده.برای خلوت شاعرانه پیش از سرودن. برای خلسه در تنهایی پیش از نوشتن. برای همان شور دیدین کلماتی که حرف حرف بزرگ می شوند و می شوند یک جمله یک متن. دلم می خواست خودم باشم با نام خودم اما ...اما دریغ از قضاوت های آدم ها و دریغ از جسارتهای بر باد رفته ام این خود من نبودن آزارم می دهد.
-
من ناگزیر
یکشنبه 24 شهریور 1392 15:06
گاهی اوقات آدم ناگزیر به فراموش کردن و از دست دادن است.کنار گذاشتن و کنار گذاشته شدن.دلیلش را نمی فهد،منطقش را درک نمی کند اما ناگزیر است. اینقدر تناقض بین احساسات وجود دارد که دیگر به خود جسارت اظهار نظر در مورد احساس هیچکس را نمی دهم. امروز ناگزیرم به از دست دادن یک رابطه دوستانه.دوستیی که عذابش بیش تر از آسایشش بود...
-
خسته ام
سهشنبه 9 آبان 1391 15:18
نمی دونم چی می خوام بنویسم فقط دلم می خواد بنویسم این قصه تکراری همیشه دیگه نوشتن نداره این حرفها و حرفها و حرفهای خاله زنکی و پشت سر اینو اون اراجیف گفتن دیگه آخر نداره خسته ام از هر بار که این زخم کهنه دید بد آدم های مریض باز می شه حرص خوردنم از حس پشیمونی ساده بودنم . از اینکه آدم ها برام آدم بودن نه تعریفی از دو...
-
نفس هم نکشیم
پنجشنبه 4 آبان 1391 08:44
نمی دونم واقعا چی تو سر این مردم و این مسئولین هست؟ حالم به هم می خوره از این همه .............. اصلا نمی تونم در موردش چیزی بگم فقط در همین حد بگم که یه برنامه دوچرخه سواری برای دخترا و پسرا برگزار شده که حالا آه و فغان بلند شده که این منکر است و ... دختر و پسر.... دوچرخه سواری دختران....!!!؟؟؟؟ بعد هم این نظریه...
-
به همین می ارزد
سهشنبه 15 فروردین 1391 08:53
به تمام چیزهای دیگرش نیرزد مادر شدن به همینش می ارزد که با تمام خستگی و خواب آلودگی با صدای نرم و نازکش از خواب بیدار شوی و حتی با غرو لند کردن و به در و دیوار خوردن به سمت آشپزخانه بروی و برایش یک لیوان آب بیاوری که وقتی قلپ قلپ خوردنش را می شنوی غرق لذت شوی و با آرامش خیال تمام دوباره بخوابی .
-
نظریه پردازی
شنبه 28 آبان 1390 12:03
نمی دونم این نظریه که امروز بهش رسیدم درسته یا نه: انسانهایی که از لحاظ شخصیتی کامل هستند سعی می کنند از چیزهای ظریف استفاده کنند که شخصیت بارزشون بیشتر دیده بشه تا متعلقاتشون مثل عینک ظریف زیور آلات ظریف و... اما اونهایی که کمی احساس کمبود یا کاستی در شخصیت و تکاملشون دارن دلشون می خواد از لوازم بزرگ و گرون قیمت و...
-
رها می شوم
یکشنبه 13 شهریور 1390 13:08
تمام می شود در چشم برهم زدنی تمام می شود تمام می شوم و تمام می شوی و من می آسایم آرام و آرام رها می شوم
-
بالاخره تموم شد
سهشنبه 1 شهریور 1390 13:31
سر سفره افطار کنار دو تا دوست خوب نشستم و خبر قبولی ام رو می شنوم.خوشحالم و نگران.انگار که همت کردم که از این سد بگذرم و حالا می ترسم از روزهای سخت پیش رو .از شب های پر اضطراب امتحان. از رفت و آمدها و دور شدن ها از... از هر چیزی که من رو از این رخوت و سکون دربیاره می ترسم.اما مجبورم و خوشحال
-
موجود نحس
یکشنبه 1 خرداد 1390 14:07
نمی دونم و نمی تونم درک کنم که یه غریزه چقدر می تونه قوی و حیوانی باشه؟ نمی تونم درک کنم!!! این روزها همه چیز غیر قابل باور شده. اون حیوونی که یه بچه معصوم چهار ساله رو کبود و داغون کرده بود و اسمش پدر بود. اون آشغالی که با اسید زندگی و جسم یه دختر رو تباه کرده بود و اسمش مرد بود.اون لجنی که دنبال غریزه اش ... و اسمش...
-
زن ذهنی من
سهشنبه 28 دی 1389 09:57
همیشه زنی که از خودم متصور بودم همین شکلی بوده زنی با همین قد و قواره که برای برداشتن وسیله ای از بالاترین قفسه کابینت و یخچال روی انگشتهای پاش بایسته و برای قایم شدن زیر میز مشکلی نداشته باشه. زنی با لباس راحتی چهارخونه سفید و قرمز و موهایی که پشت سرش جمع شده و توی آشپزخونه پای گاز ایستاده. امروز توی آینه گاز که خودم...
-
برنده بریدن
دوشنبه 22 شهریور 1389 14:31
همیشه یک شوهر می بره از یک زن، همیشه یک بچه می بره از یک مادر ، همیشه جنس زن بازنده است توی هر مسئله ای که پای احساس درمیون باشه همیشه یک زن بازنده است...
-
خرق عادت
سهشنبه 12 مرداد 1389 13:11
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA امروز تو ترکم. ترک یه رابطه دوستانه. بدجور عصبی و کسلم .امیدوارم عوارضش زودتر از اینکه بخوام از سر شروعش کنم تموم بشه. مثل همیشه تو کار خدا موندم. چرا آدم نمی تونه و چرا نباید بتونه محبت و عشقش رو به همه ارزونی کنه .چرا آدم نمی تونه و نباید بتونه همه رو توی همه چیزهای خوب...
-
SMS
شنبه 9 مرداد 1389 11:46
بعضی وقتها آدم یه پیامهای کوتاهی (sms) می گیره که لازمه یه جایی یادداشتشون کنه که اگه یه روزی ... زن نازم تو رنگ و لعاب زندگی پوچ منی تو شور گرمی روح سرد منی آرایش جان پریشون منی صدای مظلوم وجدان منی شور آرزو گرمی اشک نه در خلوت شبهای عشق خیز بل روزهای پرمشغله تعجب جمع منی عشق منی جان منی می پرستمت نازنینم شاد می...
-
دو وجهی
سهشنبه 29 تیر 1389 09:08
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA از حضور این دو زن کاملا متفاوت در وجودم خسته شدم. یکیش یه زن وفادار و فداکار برای خانواده و پایبند عرف و مذهب که تمام زندگیش خونه شه و همسر و بچه اش و یکی دیگه یه زن بی بند و بار ، سرکش و خواهان آزادی کامل و بدون هیچ قید و بند. زنی که لذت می بره از عشق های هر از گاهی و بی...
-
۱۰ سال گذشته
سهشنبه 27 بهمن 1388 12:33
اون صدای آشنای قدیمی وقتی دیشب توی گوشم زمزمه می کرد " خیلی دوستت دارم " همون لحن 10 سال پیش رو داشت و همون حس قشنگ رو بهم منتقل می کرد. بعضی وقتها بعضی حرفها خیلی به آدم می چسبه
-
سبز
دوشنبه 5 بهمن 1388 10:11
دور سوم سفر هیات دولت تمام پلاکاردها و بنر و استندهای خوشامدگویی با عبارت " حضور سبز" ترکیب شده بود. بیچاره همه وزرا از دیدن این کلمه"سبز" تنش کهیر زد.
-
خریت فراگیر
یکشنبه 20 دی 1388 14:14
همین چند روز پیش دوباره خر شدم.حیف که حافظه تاریخی من هیچوقت تا یکسال رو هم نگه نمی داره تا از سال گذشته بتونم درس بگیرم.دوباره فراگیر پیام نور شرکت کردم اون هم با وضعیت رقابتی امسال و درس خوندن من. وقتی رفتم کتابفروشی و کتابهاشو ورق زدم لذت حل مسایل ریاضی و ... بدجوری اومدم زیر زبونم و نتونستم خر نشم و ثبت نام کردم....
-
پاییز تهران
یکشنبه 1 آذر 1388 14:09
دلم بدجور هوای پاییز تهران رو کرده.هوای بارون و برف و باد و سرماش.هوای عصرهای دل انگیزش، هوای دوستیهای پاکش. هوای عاشقانه های پرشورش. هوای تمام روزهای خوب گذشته. هوای پاییز شاید بهانه است. اما بهترین بهانه است که خاطراتش پررنگتر از هر وقت دیگه توی ذهنم بیداد می کنه. اون خیابون گردی های عصرانه با همسر، نیمکت های سرد و...
-
قناعت
پنجشنبه 7 آبان 1388 11:15
تمام داشته هام به تمام نداشته هام می ارزن. داشتن همسری که بهم اعتقاد و ایمان داره به نداشتن همسری که خیلی چیزها داره داشتن آرامشی خوب توی زندگیم به نداشتن خیلی چیزهای خوب توی زندگی داشتن ...
-
دوستی های من
یکشنبه 1 شهریور 1388 14:03
دارم یه دوستی جدید رو شروع و تجربه می کنم. یه آدمی که سادگی و پاکیش و یه غمی پنهان توی وجودش جذبم کرده به سمت دوستیش. کشف یه آدم دیگه با یه دنیای زیبای دیگه برام دوست داشتنیه و فکر می کنم می تونم غمش رو کمرنگ تر کنم. غمی که توی چهره اش موج می زنه. دوست دارم این جمله ها رو هم اینجا یادگاری داشته باشم «کسی تا حالا بهت...
-
زنانه
شنبه 3 مرداد 1388 08:49
جدیدا دید زنانه عجیبی پیدا کردم. هر وقت همسرم زیادی از بزرگی و بخشندگی ام تعریف می کنه فکر می کنم یا یه گندی زده یا می خواد بزنه.
-
چه مرگش بود؟
یکشنبه 28 تیر 1388 13:41
نمی دونم این بلاگ اسکای لعنتی یه روزی دوست داشتنی من چه مرگش شده بود که دیگه من و رمزم رو نمی شناخت و مدتها نمی تونستم چیزی بنویسم. تا امروز که با نا امیدی امتحان کردم و در کمال ناباوری دیدم واو باز شد. اما افسوس که حالا نه چیزی یادمه نه دیگه حس و حال اون روزها رو دارم که بتونم در موردش بنویسم. روزهای بد بعد از...
-
من همانم
سهشنبه 22 اردیبهشت 1388 11:36
با تمام خستگی های این روزها با تمام ناامیدی های بعید از من هنوز هم خودم را دوست دارم هنوز هم در نظرم چیزهای بی نظیری دارم . هنوز هم با دلخوشی به رنگ موهایم به فرم لبهایم به مهربانی نگاهم به قوس شانه هایم نگاه می کنم هنوز هم همانم حتی اگر تو ائمه ام بخوانی خودشیفته و یا هر چیز دیگری که درخودت نداری...
-
عاشورای حسینی
پنجشنبه 19 دی 1387 11:58
وقتی بچه بودم محرم یه مفهوم و حال و هوای دیگه ای برام داشت.یه جوری بود مثل یکی از فرایض. نمی دونم چطور به مرور زمان برام رنگ باخت و بی رنگ شد اما می دونم که بی اعتقادی همسرم به مراسم محرم خیلی تاثیر داشت.اما انگار یه چیزی همیشه مثل یه تلنگر می خواد منو به یه جایی برگردونه یا به جایی برسونه نمیدونم. چند سال پیش وقتی...
-
جنایت غزه
سهشنبه 10 دی 1387 09:56
دیروز یه نامه اداری اومده بود برای شرکت توی مراسم حمایت از مردم غزه به اجبار رفتم و زود اومدم.دیشب خونه بابا اینها بودیم و رادیو امریکا داشت در این مورد حرف می زد و دیدم داداشی چطور حرص می خوره و بد و بیراه بهشون می گه همیشه یه رگ مسلمان دوستی داشت گذاشتم به حساب همون و همچنان بی خیال بودم. صبح اومدم اداره و گفتن یه...
-
دفترچه ممنوع
شنبه 30 آذر 1387 13:34
می خواستم خوندن کتاب دفترچه ممنوع رو شروع کنم چند سطری رو که خوندم فکر کردم چقدر خوبه که من همیشه یه دفترچه داشتم و می تونم داشته باشه گرچه ممکنه ممنوع نباشه و چیز خاصی هم توش نباشه اما همین که می تونم این حق رو که خیلی از زنها و دخترای ما ندارن داشته باشم حس خوبی پیدا کردم و فکر کردم که باید یادم باشه و این رو یک جا...
-
یعنی باز باید بگم لعنتی
شنبه 16 آذر 1387 14:26
کاش یه جای دیگه بود که توش بوی گند سیاست بازی آدمو خفه نمی کرد.کاش یه جایی بود که چماق بالای سر آدما نبود برای هر کاری. کاش یه جا بود که اینقدر دسیسه و حقه جور نمی کردن برای خراب کردن یه آدم... یا حالا که نیست کاش حداقل اون آدمه اینقدر عرضه داشت که وایسه جلوشون و از خودش دفاع کنه یا اونقدر قدرت داشت که می تونست قید...
-
انگیزه صبحگاهی
دوشنبه 11 آذر 1387 11:18
صبح اومدی سر کار اما نمی دونی باید چی کار کنی یا چه جوری شروع کنی .هر چی می گردی هیچ نیروی مثبتی توی خودت نمی بینی هیچ نقطه روشن و متفاوتی. خودت رو می سپری به دست زمان و کارهایی که مشغولت کنه. یکدفعه با جواب دادن به زنگ موبایل می شنوی که یکی داره با عشق و محبت تمام قربون صدقه ات میره و البته اون شخص همسرهمراهه که می...
-
حس خوب خرید
یکشنبه 26 آبان 1387 10:15
ماه قبل بدجوری بی پول شده بودیم. حسابی.دقیقا معنای کلمه رو درک که هیچی چشیدم دو روز پیش ابواب رحمت باز شد و حقوق گرفتیم. شب اول رفتیم برای پسری نه هزار تومن وسیله خریدیم که همون شب کلیش رو کون فیکون کرد. دیشب دوباره رفتیم نمایشگاه کتاب . ده هزار تومن پول کتاباش شد بعدش هم کایت و پف فیل و ... دیگه چیزی ته کیف...
-
روبراهه
شنبه 18 آبان 1387 13:28
یه اتفاقات خوبی داره میافته دارم کم کم آدم میشم شدید. دارم برنامه دار میشم اونهم برای زندگی و سلامتی. دوباره رجوع کردم به دفتر و قلم.مینویسم و انگیزه میگیرم و کوش شیاطین کر طبق برنامه پیش میرم با کمک تعهد با نوشتن. کاش دسترسی راحتتر و آزادتری داشتم و همینجا آدم میشدم اما نمیشه.