تمام می شود
در چشم برهم زدنی
تمام می شود
تمام می شوم
و تمام می شوی
و من
می آسایم
آرام و آرام
رها می شوم
سر سفره افطار کنار دو تا دوست خوب نشستم و خبر قبولی ام رو می شنوم.خوشحالم و نگران.انگار که همت کردم که از این سد بگذرم و حالا می ترسم از روزهای سخت پیش رو .از شب های پر اضطراب امتحان. از رفت و آمدها و دور شدن ها از... از هر چیزی که من رو از این رخوت و سکون دربیاره می ترسم.اما مجبورم و خوشحال